و من 3 بودم
و 64.
. و 145.
و.
و در انتها 1
از پس جنگهای مدوام از پس دردهای پشت پرده و همیشه ساکن. از پس کابوس های شبانه. که نام، انتظار را یدک داشتند. از پس. زمین خوردن ها خاموش سر دادنها. درد درد. درد و داد
من ناگهان 1 شده بودم.
از پس بیخوابی های کویر.سگ لــــــرزهای کوهستان، تاریک و بی تصویر. از پس زوزه ی تمام سی یک صد و سی های دنیا.از پس جیغ بنفش گلوله ها. داغ رگباری پوکه هامن یک شده بودم.
پاکوبیدم سفت. از پس سکوت شبانه س وحشیانه ی ادمی ات از پس گذر از کناره ی مهربانیدندان کوبیدم و یک شدم
و کسی چه می داند که انتهای سالهای ابدی و چرخه های ازلی را یک شدند، چگونه باید در نوردیدچگونه باید بند به بند گره شده استخوان به استخوان
و ناگهان
و ناگهان، اکنون.
من صفر شدم رها از یک. رها از تمام این اعداد دریده چشم
بزن باران ک که ب چشمان یار، جهان تاریک و واژگون است
بزن باران که دین را دام کردند.
بزن باران که وقت لای روبیست.
بزن باران که بهاران فصل خون است.
درباره این سایت