و مخلوقی افریده شده بود. خدایگان و فرشته هایش درحال زمزمه بودند و این احتمالا بعد حواا اولین باری بود ک فرشته ای حاضر نبود , زمینی کند این مخلوق را.
و خدا نگاه انداخت به گوشه ای. روحی دیگر نشسته بود. روحی ک عمق و قوام خیلی چیزهایش را در مخلوق جدید میدید. مثلا عمق لبخندش. عمق زندگی اش.عمق بودنش
و خدا دمید روح زمینی رو در این مخلوق فرشته وار
و تو زاده شدی زاده شدی و معیار من بودی از همان زمان ک آن کنج ایستاده بودم و و درچشمان خدا زاده شدنت را خواسته بودم ک معیار من شوی. معیار عمق لبخندم.عمق زندگی امعمق یودنم
تولدت مبارک همه جان و جهانم.
تولدت به من مبارک
بانوی جان.:*
درباره این سایت